برزخ

یک وجب از خاک اینترنت برای شرح دلتنگی هایم

برزخ

یک وجب از خاک اینترنت برای شرح دلتنگی هایم

کمی در مورد بوف کور


نعمات زمین قسمت پر رویان است
خون دل خورد آنکس که حیائی دارد


نمیدانم چه کسی برای نخستین بار این جمله را آفریده؟اما هرکسی

بوده ، می بایست  شباهت غریبی با من میداشته!؟ ولی به جمله که

دقیق تر میشم به حیاء لعنت میفرستم!چرا باید این حیاء باعث بشه

امروز من حسرت همه آرزوهای بر باد رفته ی خودم رو بخورم؟ چرا

من نتوانستم به رویاهای خودم برسم؟خیلی سخته...دوران سختی را

میگذرانم . وقتی اسم مرگ میاد چشمانم پر از اشک میشه ، احساس

کودکی را دارم که اسباب بازیش را گرفتند . مرگ برای من آرزوی دیگری

شده!آیا به این آرزو خواهم رسید؟ قطعا ...

من انسان سالمی بودم که به دلیل عشق و رسیدن به حقیقت به این روز

افتادم.

****

میخواهم در مورد بوف کور بنویسم ، مهم نیست چه کسی اینها را میخواند!

برای من اصلا مهم نیست _ این مهم است که من حرفهای خودم را بزنم :

نویسنده ی شاهکار ادبی " بوف کور " از آفرینش این اثر که از بدو تولد تا امروز


بوسیله ی عوام نفرین شده است ، چند هدف را داشته که شاید معروف شدن

و سود حاصل از فروش اثر در درجه ی آخر قرار گرفته ، به نظر من این اثر بیشتر

یکنوع درد دل و یا حتی افشاگری برای تودهای غنوده در بستر نادانیست که یا دین

فروشی میکنند یا پوزه بر آستان شهوت و قدرت میسایند!صادق هدایت با زیرکی

در این اثر به این ۲ معضل کنونی جامعه ایرانی اشاره میکند و تلاش میکند

قباحت رفتاری همنوعانش را نشانه رود : معشوقه ی راوی فاحشه است و به

هرکس جز او تن در میدهد چراکه راوی مانند دیگران نمیتواند یک انسان تمامیت خواه

با زبانی چرم و نرم و دروغ آلود باشد.راوی به تنهائی شدید خود اشاره میکند چون از

جنس دیگرانی که به هر رابطه ای به چشم سود یا ضرر به جای نگاهی انسانی

می نگرند نیست!او در میان این قشر مرده پرست تنها است و در همین ایام است که

به سبب تنهائی ، فرصت اندیشیدن به ماهیت جهان هستی را پیدا میکند و در نهایت به

پوچی آن پی میبرد و مرگ را به جای زندگی انتخاب میکند. چراکه در گام آخر تنها ماهیت

مرگ و نیستی را عاری از هرگونه عوامفریبی و دروغ می یابد.

***

نظرات 3 + ارسال نظر
کشکول سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:21 ب.ظ http://kashkolans.blogsky.com

برزخی از من به تو که حالا بالغ شدی از عقل که می نویسی از درد .... مسموم سنای سکوتی ام که بعد می زند ...می نوازد از تبل!

مصطفی احمدی چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:02 ب.ظ

سلام دوست عزیز
از اینکه لینک دادی ممنون
میخواستم بگم اگه دوست داری تو وبلاگ من بهم کمک کنی بهم خبر بده چون خیلی به یه همکار احتیاج دارم ممنون

بهزاد شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:10 ب.ظ http://behzadgnet.tk

سلام
وبلاگ خوبی داری....[گل]

موفق باشی....[قلب]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد